سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنین طاها

سلام بچه ها امروز یه بازی آنلاین جذاب رو براتون گذاشتم حتما بهش سر بزنید

http://mr90.ir/home/l2OaaWxrmKam


ارسال شده در توسط طاها رستگار

ماه هاست که سری به وبلاگم نزدم و هیچ مطلبی در آن ننوشتم خیلی وقت هست که خودم، هدفم و وبلاگم رو فراموش کرده ام دیگه شاید وقتش شده باشه که به خودم یه تکونی بدم و باز به دنیای مجازی برگردم و پیرو هدفی که داشته ام اون رو به روز رسانی کنم با توکل و یاری جستن از خدای باری تبارک.

در روز ها و هفته های آتی تا حدودی با وبلاگ و هدف من از وب نویسی آشنا خواهید شد پس اگه علاقه مند هستی که من رو در این راه همیاری کنید برام کامنت بذارید.


ارسال شده در توسط طاها رستگار
بسم الله الرحمن الرحیم


 


 


حضرت موسی (ع)‏‌، ‌در خلوت و مناجاتی که با خداوند داشت، فرمود:‌





خداوندا! می­خواهم به تو نزدیک شوم.



پاسخ آمد: ‌قرب من از آنِ کسی است که شب قدر‏‏، ‌بیدار باشد.





گفت: ‌خداوندا! رحمتت را می­خواهم.



پاسخ آمد: ‌رحمتم از آن کسی است که شب قدر به مسکینان، ‌رحمت کند. 



گفت: ‌خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو می­خواهم.



پاسخ آمد: ‌آن را به کسی می­دهم که در شب قدر صدقه­ای داده باشد. 



گفت: ‌خداوندا! از درختان بهشت و میوه­هایش می­خواهم.



پاسخ آمد: ‌آنها از آن کسی است که در شب قدر‏، ‌تسبیح­گوی باشد



گفت: ‌خداوندا! رهایی از جهنم را می­خواهم.



پاسخ آمد: ‌آن، ‌از آن کسی است که در شب قدر، ‌استغفار کند



گفت: ‌خداوندا! خشنودی تو را می­خواهم.



پاسخ آمد: ‌خشنودی من از آنِ کسی است که در شب قدر، ‌دو رکعت نماز بگزارد.



 



 

(مستدرک­ الوسائل، ج7، ص456)


 



 

NasleMan.Net


ارسال شده در توسط طاها رستگار

مردی رو به دوستش کرد :


-طوری درباره خدا صحبت می کنی که انگار شخصا او را می شناسی و حتی رنگ چشمهایش را هم می دانی . چه لزومی دارد چیزی را خلق کنی که به آن اعتقاد داشته باشی ؟ بدون این نمی شود زندگی کرد ؟ و او پاسخ داد :


- تو تصور می کنی که دنیا چه طور خلق شده ؟ می توانی معجزه ی زندگی را توجیه کنی ؟


مرد گفت : پیرامون ما همه چیز حاصل تصادف است . همه چیز اتفاقی است . دوستش گفت :


- درست است . پس تصادف نام دیگر " خدا " است .


ارسال شده در توسط طاها رستگار

طلبه ای نزد پدر روحانی ماکاریو رفت و از او خواست بهترین راه جلب رضایت خدا را به او بگوید .


ماکاریو گفت : به گورستان برو و به مرده ها توهین کن .


طلبه دستور پدر روحانی را انجام داد و روز بعد نزد او برگشت .


پدر روحانی گفت : جواب دادند ؟


- نه .


- پس برو آنها را ستایش کن .


طلبه اطاعت کرد و همان روز عصر ، نزد پدر روحانی برگشت .  پدر از او پرسید : که آیا مرده ها جواب داده اند ؟


طلبه گفت نه .


پدر روحانی گفت : برای جلب رضایت خدا همین طور رفتار کن . نه به ستایش های مردم توجه کن و نه به تحقیرها و تمسخرهایشان .


این طور می توانی راه خودت را در پیش بگیری . 



ارسال شده در توسط طاها رستگار
ارسال شده در توسط طاها رستگار

                                                        

به نام خداوند منتظران

همیشه گفتن و میگن یه روز جمعه میایی

چی میشد جمعه ای این هفته بیایی

اقا جون سالیان ساله که در انتظار ظهورت صبر کرده ایم

 یادم از زمانی که خوب و بد را فهمیدم توی گوشم اسم تو را زمزمه کردند و می گفتن یه روزی تو میایی. اما حالا سالیان سال که از اون زمونا میگذره، اما تو هنوز نیامده ای. یوسف زهرا ، تو بد بودنا ما هیچ شکی نیست تو بی وفا بودن ما هیچ شکی نیست تو ... اما اقا جون تو که بی وفا نیستی . می دونم توقع زیادی از ماها که به اصطلاح مسلمان هستیم نداری.  می دونم هر روز با دیدن اعمال و رفتار ما رنجیده خاطر میشی. می دونم با وجود اینکه ما بدیم، اما تو با بزرگواری و مهربونیت همیشه برای ما دعا کرده ای. حتی بنا به روایتی این را هم می دانم که از بس برای ما واعمال خلاف ما نزد خدا گریه و شفاعت خواهی کرده ای که چشمانت کم سو شده .اما اقا ما که فقط به هنگام درد ورنج و مشکل یادمون می افته که خدایی هم هست، که امام زمانی هم هست، که اهل بیتی هم هست ،که حتی شهدایی هم هستند که به فریادمون برسند . ما ها که همیشه ی خدا در خواب غفلت به سر می بریم . ما ها که ... راستی اقا، حالا که هیچ امیدی به ماها نیست. ماهایی که حتی حاضر نیستیم برای یکبار هم که شده خالصانه و مخلصانه از خدا برای ظهورت دعاء کنیم می خواهی چه کار کنی؟ ایا هنوز هم می خواهی منتظر بمونی تا که شاید از میون این همه ادمی که ادعای مسلمانی می کنند سیصد و سیزده تا یار پیدا بشه؟ تا بتونی با اونا قیام کنی؟ اقا همه میگن یعقوب نبی خیلی صابر بوده اما من میگم شما از ایشون هم صابر تریند می دونید چرا؟ اخه حضرت یعقوب فقط منتظر امدن یوسفش بود و این انتظار کمتر از چهل سال به طول کشید و فقط برای اشتباه و گناه یازده فرزند دیگرش می گریست. اما شما چی ؟ شما که به انتظار سیصد و سیزده یار، غریب به بیش از هزار و سیصد سال که درانتظارید چی؟ شمایی که بیش از هزارصد و هفتاد سال که بخاطر اشتباه و گناه میلیون ها نفر مسلمان گریه می کنید چی ؟ اقا دیگه زبانم قاصر از گفتن ، از گفتن حقایقی که سالیان ساله با ان روبرو هستیم اما همیشه از ان غافل . نمی دونم، نمی دونم  وقتی بیایی اون وقت چطور باید به شما نگاه کنم، در حالی که از شرم چون شمع اب میشم. چرا که حالا هم زین بابت خجل زده و شرمسارم. ولی می دانم. می دانم که باز هم از سر گناه های ما میگذری و چون پدری دلسوز، بچه های نا خلفتو می بخشی .ولی چه سود برای ما که تا زمین و زمان هست زین بابت خجل زده هستیم . شاید دیگه حالا وقتش باشه ، وقت بیدار شدن. ما ها خواب نیستیم که بشه بیدارمون کرد، ماها خودمان را به خواب زده ایم. برای همین هم تا خودمان نخواهیم و همت نکنیم نمی توانیم از این خواب برخیزم . بنا به روایتی ظهور نزدیک است نزدیکتر از اونی که بخواهی فکرشو بکنی . پس باید تا دیر نشده فکری کرد همتی کرد تا در زمان ظهور جزء یاران ان حضرت و جزء خادمان ایشان باشیم وبا روی سپید به استقبال ظهور برویم . راه سختی نیست فقط خودمان باید بخواهیم خودمان ...

 

 

(( به امید روزی که همگی از خواب غفلت برخاسته ایم و دعا کنان به استقبال ظهورمی رویم ))

 

طاها رستگار


ارسال شده در توسط طاها رستگار

عکس دوستان من ...

 

ادامه مطلب...

ارسال شده در توسط طاها رستگار